به وقت هفته پایانی شهریور ..

ساخت وبلاگ

یه جای کار میلنگه، نه واحد افتاده ای نه درسی برا خوندن ..کلی پیشرفتم داشتم  ترم گذشته ، مسافرت هم رفتم اونم با خواهر جونی  ..مثل گوشی که باتریش ضعیف باشه  مدام خالی میشم ..پنچر پنچر ..دلم چیزی نمیخواد ..هر لحظه منتظر اینم خدا مود منو نپسنده و اتفاقی که نباید بیفته تو زندگیم میفته، نه اتفاق عادی ..حتی میدونم اگه بخواد زندگیم نابود میشه ...

ولی مگه الان کاری ازم ساختس که اون موقع ساخته باشه ..

ادما همه شدن توقع و انتظار بیجا .. 

از تنهایی خستم. .از نبود حتیی یک نفر تو این دنیا که وجودش دلگرمیم باشه خستم..ادمای اطرافمو هیچ کدوم نمیخوام دوست دارم برم  از اینجا ولی به چه پشتی...

چیزای که ذوق زدم میکردن یه زمانی  الان کلافم میکنن  ..چقدر واسه پیش اومدن یه موقعیت مسافرت با اتوبوس لحظه شماری میکردم ..حالا تحمل اونم ندارم ..هفته پیش که برگشتیم  فقط با خوابیدن بود که تحملش کردم ..اون عروس اردبیلی که کرمانشاه میومد و اون همه انرژیش اصلا برام قابل هضم نبود ..

بازار رفتن ..حالا اصلا چیزی که فک کنم قبلا دوسش داشتم هم به ذهنم نمیرسه ..

تو این باتلاقی که گیر کردم فک  میکنم گاهی  تغییر شرایط خوب باشه  امروز یه خط جدید گرفتم که وسعت تنهاییم بیشتر شه ..رنگ تغییرات زندگیم هم عوض شده ...

یک هفته شده که اینو تو اتوبوس نوشتم (فرصت مسافرت خانوادگی تقریبا دیگه وجود نداره   ..ولی خداروشکر نعمت خواهر بزرگتر و محروم نیستم ...محاله ممکنه چیزی دیگه ای میتونست حال بد منو جز خواهرم خوب کنه ..سفرم،مشاورم،رازنگه دارم،پشتیبانم؛ رفیقم ..قبلا میگفتم هرکی خواهر نداره بیچارس ولی حالا میگم هرکی مریمو نداره بیچارس...

این ده روز کلی جاها و خوردنیارو واسم تجربه کرد ..از آبشار و مسلم و تجریش ،مشاوره مطب ژیان ،سیرک،بیمارستان سینا، دانشگاه تهران و روپوشی که از انقلاب خریدم ،سفر خاطره انگیز کاشان و کلی حرف زدنای شب تا صبح که نبود همینا منو تو فرجه امتحانا از پا درآورده بود ..)

از اون انرژی چیزیش نمونده چرا ..آخه چرا اینجا ،اینجا اصلا چیزی واسه رفرش نیست  که.

اثاث کشی هم که دیگه غوز بالا غوز. .

حوصله هیچکسو ندارم ..

گاه نوشته های دکترچه :)...
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : هفته,پایانی,شهریور, نویسنده : 5doctorchee بازدید : 258 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 10:58