ای ماهتاب آهسته تر....*

ساخت وبلاگ

سلام :)

این پستو نمیدونم کی share میکنم ولی حالا که دارم مینویسم 6صبحه جمعس!! یه حس توپ که خیلی پیش نمیاد حسش کرد ..احساس مسافرت دارم ..احساس دلتنگی واسه روزای خوبی که پشت سر گذاشتم ..نمیدونم دقیقا چی ولی مهم اینه که اون چیز مبهم حس خوبی رو بهم داده الان !!! یه دلیلش خوندن وبلاگ مانا بود ..قبل از دانشگاه خیلی وبلاگ میخوندم و تایم زیادی تو اینترنت سرچ میکردم. تنهایی و سختیامو حداقل سال کنکور این چیزا بود که پر میکرد ..حس خوبی که حالا کتاب و فیلم بهم میدن اون موقع خوندن وبلاگای مختلف بود که بهم میداد ...خیلی دیر به کتاب و فیلم معتاد شدم ..ای کاش این اتفاق زودتر میفتاد حییییف..ولی تو این یک سال کلییی فیلم توپ هالیوودی دیدم ..کتاب خوبم کم نخوندم حداقل تا جایی که وقت داشتم ..

دوست داشتم این اتفاق زودتر میفتاد چون این دلخوشیا رو مثل خیلی از دوستام توی بیرون رفتن با دوست پسرم ..بیلیارد ..درس خوندن افراطی ،یا کارای دیگه ای که اصلا من باهاشون حال نمیکنم ،نمیبینم ...حتی درک اینکه شاید این واسه اونا خوشایند میتونه باشه ،واسم سخته ...

حالا که فیزیوپاتم راستش خیلییی خوشحالم چون ع.پ واسم سخت گذشت ..خیلی سخت  ..زندگی دور از خونه رو بلد نبودم هندل کنم ..تفریح فراموش شده بود تو زندگیم ودرسی  هم خونده نمیشد فقط در حد پاس گاهیم یکم بیشتر از پاس..ولی حالا خیلی از چیزا فرق کرده ..زندگی دو ماه اخرو ترجیح میدم ادامه بدم واسه همیشه ...درس خوندنم ،تفریحم،ورزش و باشگاهمو،همه چی خلاصه..دنبال یه دلیل واسه این اتفاق خوب به ذهنم میرسه اونم ردپای یه غریبه مهربون بود ...

پ.ن:ای ماهتاب آهسته تر 

از بام قصرش کن گذر 

ترسم صدای پای تو 

از خواب بیدارش کند 

فریدون مشیری

گاه نوشته های دکترچه :)...
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 227 تاريخ : چهارشنبه 31 خرداد 1396 ساعت: 1:12