:)

شنبه شب ساعت 01:01 

منم برگشتم خوابگاه ..اصلا رو مود درس خوندن نیستم  و دال بند هنوز داره پلی میشه !صد سال تنهایی  تو بغلم و نیمه دراز کش تو سالن مطالعه واسه اینکه اتاق نزدیک تایم خاموشیه و نت اینجا بهتره ..صدای کولر طبقه های دیگه  بک گراند قضیه اس ...

از نمره کلیه خوشحالیم طوری بود که به کتابفروشی احسان به صرف خرید کتاب  وهرچی دلم خواست خودمو دعوت کردم  ولی غدد دعوتی در کار نبود چون چیزی یاد نگرفته بودم حالا م که نمره اومده ..نمرم بیشتر و 4_5تا سوال با ماکس فاصله داشتم باز خبری از تحویل گرفتن  نیست..دوست داشتم واسه برگشتم به خونه  ادمای بیشتری  باشن که دلشون بخواد من زودتر برگردم  ولی با اتفاق این آخر هفته و اون شوخی مضحک و مسخرش  مسافرتی که هم کلاسیام رفتن واسه من شد برگشتن عصر جمعه به خوابگاه ..

حالا واسه همین بیشتر احساس خستگی میکنم از درس و امتحان ..

پ.ن:این  که یه آدم اینقدر ساده باشه که تو جو دانشگاه ما عشق یهطرفه داشته  باشه و زندگیشو نابود کنه کجای زندگی  توجیه داره ؟؟؟