گاه نوشته های دکترچه :)

ساخت وبلاگ
امروز از یه خانومه داشتم شرح حال میگرفتم 44y واسه جراحی کیست تخمدان اومده بود از شهرستان ...میگفت 15 ساله ازدواج کردم ..بچه دار نشدم...بعد ادامه داد..دل درد داشتم دارو گیاهی خوردم دوماه پریود نشدم دکت گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 245 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 15:38

دیروز خیلی  خاص بود ..از جانب روز اول روزه گرفتن ..از جانب اینکه رفتم سینما متری  شیش و نیم رو دیدم از جانب اینکه با دکتر (ع ) واسه پروپوزال صحبت کردم اول که گفت خواب بودی میخوای  بعد ا گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 275 تاريخ : پنجشنبه 26 ارديبهشت 1398 ساعت: 15:38

خدایا شکرتخیلی وقته ننوشتم ..راستش خیلی خیلی حالم بد بود ...تقریبا بعد از 3ماهه که میتونم بگم یکم حالم بهتره ..بی اغراق بدترین حال بد مزمن عمرم بود ..کتاب _فیلم _قرصای روان ..درس ..اینام درمانم بود .. گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 269 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1398 ساعت: 15:56

راستش من تو این 24سال همیشه با هرمودی قبل از امتحان استیبل نیستم ..امشبم که شب امتحانه :)اونم3تا  امتحان  عفونی ..اصلا پروگنوز خوبی ندارن. اصلا این یک ماهم  بهمون خوش نگذشت ..زودتر گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 250 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1398 ساعت: 15:56

خستگی 97اینقدر بود که چهارخط دلنوشته خواستم بنویسم تا دقایق آخر نتونستم ...راستش خستگی روحیش این اواخر اینقدر زیاد بود که هیچ اتفاقی نتونست از پسش بربیاد ..سخت و سنگین تموم شد ..تلاشام کم نبود ..از در گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 272 تاريخ : جمعه 9 فروردين 1398 ساعت: 15:56

چه حال خوبی باید داشته باشم با این حجم خواب بد و پرتنش ..

سرمورنینگم ..

دختر 27 ساله با تشنج و افت هوشیاری توی حموم همراهاش آوردن بیمارستان ....

.

.

.

پ،ن:اون آقاهه که نرس داشت امروز هوشیار بود ..

تنها دلیل خوشحالی توی این 1ساعت اول بیداری امروز ..

پ،ن:دیشب بعد از 10ماه واسه استوری سارا پیام داد واسه تبریک تولد ...بی خداحافظ تموم کردیم ..

گاه نوشته های دکترچه :)...
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 252 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 14:46

زشته بعد از 24سال سن و شونصد سال درس خوندن و امتحان دادن هنوز قبل امتحان دپرشن دارم؟؟؟ از دیروز اولین برف 97داره میباره و منم برگشتم خونه و سرجمع 5دقیقه بیرونو ندیدم ..نمیدونم دلیل این حجم بی ذوقی چیه گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 262 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 14:46

آنچه که ما را به واقع پدر و مادر میکند، داشتنِ فرزند نیست بلکه آغوش ماست.  زمانی که آغوشِ ما بر روی دردها و رنج‌هایی که میبینیم باز باشد. زمانی که آغوش ما امن باشد تا سری بتواند بر شانه‌اش تکیه کند و گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 274 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 14:46

دیروز که نه روز قبلش سومین جلسه سمیو بود که بیمارستان محمد کرمانشاهی رفتیم واسه اطفال ..الافیش که خیلی زیاد بود ..ولی یه بیمارستان بود با تم صورتی ..صورتی شاد نه صورتی چرک..واسه اینکه بیماراش جنس این دنیا رو خیلی زودتر از بقیه احساس کرده بودن...شبنمی که 5سالش بود نه میتونست حرف بزنه نه درست راه بره..از 8ماهگی اختلال رشدش شروع شده بود ..آتروفی اندام،استرابیزم ..میکرو سفالی هم به کلکسیون خوش بختیاش اضافه کنین..the endهمه اینا این بود که چیزایی که گفتم دلیل آوردنش به بیمارستان نبود شبنم استفراغ مداوم داشت .. اینا واسه یه اتند یا اینترن حتی شاید مسئله مهمی نباشه ولی واسه من دلیل کافی بود که هیچ وقت به تخصص اطفال حتی فکر هم نکنم .. 27مهر 96 گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 294 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 21:52

تو خیلى وقت پیش مُرده بودى.قبل از این که زیر آوار سنگ و آجر جان دهى،آوار فقر و درد نفست را گرفته بود،  و با همه ى این ها توى نفس بریده هنوز نفسم بودى،  و من حالا ناسیراب ترینم از عطر نفس هایت،  به جاى تو خون و خاک بو مى کشم و میبینم چقدر عجیب که همه چیز بوىِ ما را گرفته...  اما حالا نیستى تا آخر شب ها تمام زنانگى ام را سرخ و لوند،نذرِ یک دَم از نفس هایت کنم. نیستى تا برایم از آخر برج ها بگویى و لزوم پس انداز براى روز مبادا را حالى ام کنى.نیستى تا حتى با تصورِ روزِ مبادا کنار تو حظ کنم و قلبم از خوشى بایستد. نیستى تا اون روىِ سکه ى دنیا را ببینى که هیچ رویش قرار نبود به ما بیاید،که فقط قرار بود روزِ مبادا را بى تو به من نشان دهد. نیستى تا ببینى زلزله ى درونى هزاربار از بیرونى اش کُشنده تر است. یکبار روى تمام زندگى ام آوار شد و بارهاى بعدى روى سر جنین مان در درونِ من خراب شد.و آخر بدونِ شنیدنِ لالایىِ کوردى جانش را گرفت و مرا تنها ترین بیوه ى شهر کرد. حالا تمامِ شهر بوى خونِ ما سه نفر را گرفته... دنیا_فرخى گاه نوشته های دکترچه :)...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 301 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 21:52